به نام خدا خدایا شکر روزی مردی خواب عجیبی دید !دید که پیش فرشته هاست و به کار های آنها نگاه می کند . هنگام ورود ،دسته ی بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند ،باز می کنند و داخل جعبه می گذارند . مرد از فرشته پرسید: شما چه کار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد ،گفت :اینجا بخش دریافت است و ما دعا ها و درخواست های مردم را،تحویل می گیریم . مرد کمی جلوتر رفت ،باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذ هایی را داخل پاکت می گذارند و آنها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند . مرد پرسید: شما ها چه کار می کنید ؟یکی از فرشتگان با عجله گفت:اینجا بخش ارسال است ؛ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم . مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است ! مرد با تعجب پرسید:شما چرا بیکارید ؟! فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است . مردمی که دعاهایشان مستجاب شده ،باید جواب بفرستند ،ولی فقط عده ی بسیار کمی جواب می دهند . مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند ؟ فرشته پاسخ داد:بسیار ساده ،فقط کافیست بگویند : «خدایــــــــــــــــا شـــــــــــــکــر» بنام خـــــــــــــــــدا مارتین لوتر در زندگی با دشواری ها و رنج های بسیار روبه رو بود . روزی همسر او متوجه شد که شوهرش غرق در اندوه وناامیدی است. از آنجایی که او زن با درایتی بود،با دیدن یاس شوهرش ،لباس سیاه پوشید و در برابر چشمان او ایستاد ! مارتین لوتر پرسید:چرا سیاه پوشیده ای؟ همسرش به آرامی پاسخ داد :نمی دانی که او مرده است؟ مارتین پرسید :چه کسی مرده است؟! همسرش گفت: خـــــــــــدا!!! مارتین با حیرت پرسید:چگونه می توانی چنین حرفی را بر زبان بیاوری ؟ چطور ممکن است که خدا بمیرد؟! همسرش جواب داد:اگر خدا نمرده است ،پس چرا تو این قدر غمگین و ناامید هستی؟ مارتین بی درنگ متوجه اشتباه خود شد ،از این رو لبخندی زدو... شناخت حق،به منزله ی شرکت در تشییع جنازه ی تمام غم و اندوه هاست . بر گرفته از کتاب تو،تویی؟!
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |